محمدمهدی سلیمیان – تا بی کرانه

محمدمهدی سلیمیان – تا بی کرانه

وقتی نباشی، این کافه ها تلخ اند
این میز چوبی، انگار یخ کرده
این صندلی ها، همسایه ی بغض اند
فنجان خالی، آغشته به درده
در این خیابان
در آن خیابان
می‌پیچد عطرت
با بوی باران
در هر کرانه
تا بی کرانه
سودای زلفت
بغض ترانه
جادوی این شب، عطر تنت شد، با رازقی ها
من بودم و شب، تو بودی و شب، تا عاشقی ها
چشم خمارت
زلف کمندت
من را کشانده
در گیر و بندت
در هر کرانه
تا بی کرانه
سودای زلفت
بغض ترانه
در هر کرانه
تا بی کرانه
سودای زلفت
بغض شبانه

 
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین محصولات

بیشتر