یکتا صبوحیان – مدارا

جهان با حس من کاری نداره
تو که خوابی تو رو بغل میگیره
تموم شب پر از عطر تو میشه
دل آسمونم واسه تو میره
نمیبینه منو که تو دل شب
هنوز محو تماشای تو موندم
چی تو بودنته که باورم شد
چه خوب میشد اگه جای تو بودم
تو این لحظه که بیدارم
هوای شهر بارونه
نگاه من تو این ساعت
به عکس هر دوتامونه
مدارا میکنم شاید
با این حسی بیداره
هر عشقی تو سرش انگار
تب دیوونگی داره
میترسم غرق آرامش که میشی
نگاه کسی دنبال تو باشه
همش درگیر این حس عجیبم
یکی جز من توی قلب تو جاشه
از اینجا که منم تا بودن تو
من انگاری یه شهر فاصله دارم
فقط قد لباس فاصله مونه
بازم دلتنگ میشم هستی کنارم